من و شیرین

داستان رشد ما

شیرین-36

هزار جهد بکردم...

بالاخره بعد از سال ها و ماه ها، به لطف خدا و با جهد و تلاش بی وقفه، رضایت خانواده از جهت مالی حاصل شد :/

دیگر می توانی رخ بنمایی شیرین من :)

پ.ن: 

نکند تو همین دختر عسل فروش همسایه بغلی هستی؟! من که ندیدمت هنوز. شاید از بس عسل خورده ای شیرین شدی :)

۳ نظر
ABOLFAZL :.
۱۷ اسفند ۱۷:۲۶
به سلامتی

پاسخ :

:)
چشم به راهم ...
۱۷ اسفند ۱۰:۱۳
به به
با سلامتی
خیره.....

پاسخ :

ممنون
ولی عاقا خبری نیست هنوز :|
1 بنده ی خدا
۱۷ اسفند ۰۲:۳۱
به سلامتی.ان شاالله عروسیتون

پاسخ :

⁦^_^⁩
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
در حضور مبارکت ای عشق
کفرگویی چقدر شیرین است !
"وحده لا اله الا...." تو...
تو دقیقا خود خداوندی !
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان