من و شیرین

داستان رشد ما

من-2

نخواهم، نمیشه

یه اخلاقی دارم که اگه نخواهم چیزی رو یاد بگیرم، نمی گیریم!

مثلا

پسر عمه هام رو نمی شناسم حتی اسمشون رو دقیق بلد نیستم

شماره اون یکی خطم رو ندارم...با اینکه هر روز ازش استفاده می کنم ولی حفظ نیستم

البته این نهایتش بود...در حالت عادی به این شدت نیست!


پ.ن: کسی که پست قبلی رو درست نخونه و قضاوت بیجا کنه، ازش ناراحت میشم. همچنان که شدم!

۳ نظر
فهیمه ***
۰۶ فروردين ۰۰:۱۴
سلام
الان از دست من ناراحت شدید؟
معذرت میخوام.
اصلا قصد جسارت که من نداشتم.
نظر قبلی رو خصوصی گذاشتم ولی اینجا عمومی اعلام میکنم که قصد جسارت نداشتم و معذرت میخوام.

پاسخ :

سلام
این چه حرفیه، شما بزرگوارید خواهر
نه اصلا منظورم شما نبودید...شما که چیزی نگفتید
یکی دیگه از دوستان چیزی گفته بود که حل شد...
زهـــــرا (:
۰۵ فروردين ۲۲:۲۳
منم اسم 2 تا از پسردایی هام رو یه کم قاطی می کنم ولی دیگه نه در حد شما!
اگه بخوام چیزی رو یاد بگیرم، می گیرم ولی دقیقا مشکل شما اینجاست که شما نمی خواید یاد بگیرید... خواستن خیلی مهمه، خدا نکنه آدم چیزی رو بخواد؛ هر جوری باشه بدستش میاره (:

پاسخ :

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت:هر خواستنی عین توانایی نیست


Samira ..
۰۵ فروردين ۱۲:۳۰
منم همین مدلیم...ممکنه یه سوالی رو  در یک روز ده بار بپرسم..اما چون چندان اهمیت خاصی برام نداره ۵دقیقه بعد یادم میره..ممکنه یه مسیرو ده بار برم بیام ولی اسم خیابونوشو یادم نمونه بخوام ادرس بدم
درعوض حرفی که برام مهم باشه بیش از اندازه بعد چندسال کاملشو حفظم

پاسخ :

بله...پس تنها من اینجوری نیستم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
در حضور مبارکت ای عشق
کفرگویی چقدر شیرین است !
"وحده لا اله الا...." تو...
تو دقیقا خود خداوندی !
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان