من و شیرین

داستان رشد ما

من-17

از دری فقر آمد

از در یگر، ایمان رفت


هم اتاقیم میگه: چند وقته دوست دختر نداشتم برم یکی رو پیدا کنم دوتا دختر میان کارآموزی تو مرکزمون باید به یکیشون پیشنهاد بدم.


میگم برو ازدواج کن


میگه: زن گرفتن پول میخواد


پ.ن: وضعیت خودم و دوستم رو می بینم پیش خودم میگم بهشت مال پولدارهاست. ما اگه پول داشتیم حداقل یه سری گناه ها رو انجام نمی دادیم.

۱ نظر
Samira ..
۰۴ مرداد ۱۸:۰۶
ایمانمون ضعیف شده:)ازتوحرفای جفتمون معلومه...
:)

پاسخ :

:(
خدایا خودت بیا وسط
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
در حضور مبارکت ای عشق
کفرگویی چقدر شیرین است !
"وحده لا اله الا...." تو...
تو دقیقا خود خداوندی !
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان