من و شیرین

داستان رشد ما

من-1

محدودیت

من پارسال، داغون بودم...ناراحت...بی حوصله...ناامید...پکر...

چرا؟ 

فقط به یک دلیل: محدودیت. اما الان حالم برعکس پارساله؛ پر از امید و انرژی...یه غم همیشگی پشت زمینه حس و حالم هست...ولی واقعا خوشحالم :)


کمتر از جوجه نباشیم؛ بزرگ بشیم و محدودیت های این پوسته ای که وجودمون رو محدود کرده بشکنیم...

چه خوب بود قبلا از اینکه مجبور بشم، این محدودیت رو از بین می بردم.

استاد میگه: تا محدودیت هامون رو نشکنیم به فضل عظیم حق راه پیدا نمی کنیم.


پ.ن: عنوان پست ها چندتا بیشتر نیست از این به بعد...یا از خودم می نویسم با عنوان من، یا از معشوقه خیالی آینده با عنوان شیرین.

پ.ن 2: دعای فرج و دعا برای طول عمر آقا و هدایت همه انسان ها و مخصوصا دعا برای مسلمانان مظلوم فراموش نشود بر سر سفره هفت سین. 

۰ نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
در حضور مبارکت ای عشق
کفرگویی چقدر شیرین است !
"وحده لا اله الا...." تو...
تو دقیقا خود خداوندی !
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان