شنبه ۲۹ اسفند ۹۴
محدودیت
من پارسال، داغون بودم...ناراحت...بی حوصله...ناامید...پکر...
چرا؟
فقط به یک دلیل: محدودیت. اما الان حالم برعکس پارساله؛ پر از امید و انرژی...یه غم همیشگی پشت زمینه حس و حالم هست...ولی واقعا خوشحالم :)
کمتر از جوجه نباشیم؛ بزرگ بشیم و محدودیت های این پوسته ای که وجودمون رو محدود کرده بشکنیم...
چه خوب بود قبلا از اینکه مجبور بشم، این محدودیت رو از بین می بردم.
استاد میگه: تا محدودیت هامون رو نشکنیم به فضل عظیم حق راه پیدا نمی کنیم.
پ.ن: عنوان پست ها چندتا بیشتر نیست از این به بعد...یا از خودم می نویسم با عنوان من، یا از معشوقه خیالی آینده با عنوان شیرین.
پ.ن 2: دعای فرج و دعا برای طول عمر آقا و هدایت همه انسان ها و مخصوصا دعا برای مسلمانان مظلوم فراموش نشود بر سر سفره هفت سین.