من و شیرین

داستان رشد ما

شیرین-12

دلم بیهوده می گردد..

 خدایا لطفا یه کار نیمه وقت برای بعدازظهر برام جور کن. مهندس میگه صندوق و پذیرش بیمارستان، بعضی وقت ها نیرو میخوان. کلینیک بیمارستان هم راه بیفته شاید بشه کار کرد. دو تا دکتر داخلی هم معرفی کرد که باهاشون صحبت کنم که برم پیششون کار کنم. رب إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر...

۵ نظر
عین نون
۲۵ ارديبهشت ۱۵:۵۰
ان شاءالله درست میشه 
رب انی انزلت الی من الخیر فقیر
 کلی حس خوب داشت !
زهـــــرا (:
۱۵ ارديبهشت ۱۹:۱۱
نبودنت در شأن تو نیست!
به من فکر نمیکنی لااقل به فکر شأن خودت باش!

إن شاءالله که خدا صلاحتون رو در اونچه که میخواید قرار بده....

پاسخ :

به به! رسیدن بخیر
......
عالی! شیرین از زبانتون بشنوه
......
با جمله آخر کلی خاطره دارم. با دوستم کلی درباره اش بحث کردیم که آخر هم به همین نتیجه رسیدیم
چشم به راهم ...
۱۵ ارديبهشت ۱۸:۵۱
ان شاالله خیره ...

پاسخ :

آمین
آبجی خانوم
۱۵ ارديبهشت ۱۷:۰۶
ان شاالله

پاسخ :

اگر خدا بخواهد
♥ عاشق مادر سادات (س) ♥
۱۵ ارديبهشت ۱۶:۱۳
شماتلاش کنید و بسپارید به خدا همه چی حل میشه (:


پاسخ :

الهی آمین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
در حضور مبارکت ای عشق
کفرگویی چقدر شیرین است !
"وحده لا اله الا...." تو...
تو دقیقا خود خداوندی !
پیوندها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان